دنیا جای خوبی است و می ارزد که به خاطر آن بجنگیم
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

   دربارهء تجربه ودانش نظامی این آقای جنرال دیوید پیتریوس سخنان بسیاری گفته اند؛ ولی من می گویم که او با طرح وبه اجرا گذاشتن  یک مسأله مهم وبسیار قابل اهمیت در جنگ فرسایشی کنونی نشان داد که جنرال با تجربه و مدیر مدبر و کارکشته یی است . زیرا او پس از احراز در پست فرماندهی کل قوت های رزمی امریکا و نیروهای نظامی جامعه جهانی ، درحالی که به پروسهء مصالحه ملی حامد کرزی ظاهراً سر تأیید تکان می دهد از این امر نیز غافل نیست که تمکین ومصالحه از موضع ضعیف با دشمن نه تنها به آوردن صلح وثبات درکشور کمک نمی کند؛ بل باعث آن می گردد تا طرف مقابل با گذشت هر روز احساس غرور و نخوت نموده و خویشتن را قوی وتوانمند به تصور آورد وبر پیروزی خویش باورمند گردد. به همین سبب هم بود که جنرال به مجرد رسیدن به افغانستان تیزس تحرک ، مانور و ضربه زدن به دشمن را از طریق فعالیت های نظامی گسترده در تمام جبهات به منصهء اجرا گذاشت. ازجمله ، عملیات بزرگ  با کود عملیاتی " امید " را که شش ماه  پیش قرار بود در قندهار به راه افتد؛ ولی از اثر کارشکنی ، تساهل وتردید ورفت وبرگشت های حامد کرزی - مک کریستال و مقامات بلند رتبهء دیگر لشکری وکشوری  افغانی وامریکایی  - به امید پذیرش مصالحه از سوی طالبان - به تعویق افتاده بود، سرانجام به روز سه شنبه 23 سنبله در اطراف شهر قندهار آغاز کرد ودیدیم وشنیدیم که خوشبختانه این عملیات دست کم در " ماله جات " قندهار با مؤفقیت همراه بوده است.

  جنرال پیترییوس که درحال حاضر فرمانده لشکر جنایتکارو بی بند وباری است که برای تفریح آدم می کشند و انگشتان آن ها را قطع کرده ، برای یادگاری جمع می کنند؛ به محض ورود به افغانستان اعلام داشته بود که درمبارزه باطالبان  درجنوب کشورلحظهء عطف وچرخش بزرگ فرا رسیده است. او گفته بود نیروهای ائتلافی نباید موقع را از دست بدهند و نباید با مسامحه ومدارا از کوبیدن پناهگاه های طالبان احتراز کرده ووظیفهء اصلی شان یعنی دستگیری ویا نابود سازی اسامه بن لادن را فراموش کنند. بنابراین می توان گفت که با انتصاب این جنرال درپست فرماندهی عمومی قوت های امریکایی و ناتو درافغانستان ، این امیدواری پدید می آید که بیشتر ازاین از بی برنامه گی وعدم قاطعیت دراجرای وظایف جنگی در جغرافیای دشوار گذار افغانستان جلوگیری شده وعکس العمل های شتاب زده وواکنشی دربرابر حوادث با مرور زمان کم و کمتر گردد. گفتنی است که در هنگامی که جنرال مک کریستال فرماندهی نیروهارا به دوش داشت اکثر عملکرد های قوت های امریکایی و افغانی بعد از بروز واقعه وبه صورت واکنشی صورت می گرفت. یعنی بدون داشتن یک برنامهء از پیش طرح شده ویا پیشبینی شده. مثلاً درشهر کابل چندین واقعهء بسیارمهم تروریستی حتا در چند متری ارگ ریاست جمهوری رخ داد که نه فرماندهان جامعه جهانی ونه قوماندانان افغانی برنامه و تدابیرپیشبینی شده یی برای جلوگیری ازوقوع آن ها نداشتند : در نظر آوریم حملهءتروریستان بر فروشگاه بزرگ افغان را، یا اشغال وزارت های دیوار به دیوار ارگ جمهوری را، یا گلوله باران کردن محل تدویر جرگه صلح را. بگذریم از تیراندازی  شورشیان در روز جشن هشت ثور وگریز وزیر دفاع کشور ازمحل حادثه را که خود داستانی است با اشک وخون که جلوگیری از آن ها فقط وفقط با مدیریت قوی ، کشف دقیق  نیات و مفکوره طرف مقابل، شناسایی عمال دشمن وردیابی وپیگرد خسته ناپذیر آنان، پیش بینی تکتیک های نوین و مانور ها وترفند های گوناگون دشمن، تقسیم وظایف تا سطح  یک سرباز ساده  ( خپوری ) وکنترول نمودن بلاوقفه این وظایف از طرف مسئوولین به ویژه شخص اول  ، می تواند از وقوع حوادث شرم آوری مانند حادثه گریز وزیر دفاع یک کشور جلوگیری کند.

  البته دراین مسأله شکی وجود ندارد که جنگ افغانستان دارای ابعاد فراونی است. ازجمله  ابهام ساختاری جنگ یعنی ناشناس ماندن ریشه های اساسی آن ؛ زیرا تا همین اکنون نیز تعریف وتحلیل دقیقی از سوی دولت دست نشانده و جامعه جهانی درمورد چگونه گی ، مضمون و ماهیت این جنگ ارائه نشده است. آخر، اگر سربازان و افسران ما ندانند که برای چه وبه خاطرکی می جنگند واگر سربازان نیروهای جهانی ندانند که برای کدام هدف وآرمانی خون های شان را دراین دیار دور افتاده می ریزند و چرا دراین کشور فلک زده جنگ پایان نمی یابد، چگونه می توان توقع داشت که آنان همان طوری که ارنست همینگوی نوشته بود : " دنیا جای خوبی است ومی ارزد که برای آن بجنگیم " به ارزشناکی این جنگ پی ببرند و گلوله های سربی شان را به منظور پیروزی دراین جنگ شلیک کنند .                                                                        

  اما به نظر من،  حکومت ناتوان و دست نشانده و متقلب ، فساد اداری مزمن ، فقدان عدالت ، نبود حاکمبت قانون و نقض گستردهء آن از سوی زورمندان ، حکمروایی بی چون وچرای مافیای مواد مخدر،  موجودیت فقر شدید و در حال گسترش ،  دخالت همسایه گان و عمال نفوذی آنان درنهاد های اداری و نظامی کشور به ویژه سازمان جهنمی آی . اس. آی  در ارتش افغانستان ، بیسوادی مردم واستفاده از اعتقادات خالصانه وبی ریای مذهبی مردم به ویژه روستانشینان و.. هرکدام می تواند عاملی باشد برای تداوم این جنگ خانمانسوز.                                                                            

  حالا اگر بی برنامه گی ومدیریت ضعیف دراین جنگ را نیزبه حیث یکی از فکتور های مهم در گسترش وتداوم این جنگ در نظر آوریم ، در مجموع تا حدودی به ریشه یابی جنگ وابهام ساختاری آن پی می بریم . زیرا اگر مدیریت نیرومند و برنامه وپلان منظم برای پیشبرد جنگ وجود می داشت و به سراب " مصالحه ملی " دل خوش نمی کردیم، آیا با موجودیت بیشتر از400 هزار سرباز تا دندان مسلح داخلی وخارجی دربرابر یک مشت شورشیی که تعداد شان با خوشبین ترین محاسبه ها ازرقم  40 هزار تن تجاوز نمی کند، به زانو می افتادیم وشورشیان تا دروازه های کابل می رسیدند؟                                                                                                                                      اما حالا که فرمانده کل نیروهای جنگی جامعه جهانی با به راه انداختن عملیات محاربوی " امید " بن بست وسکوت حاکم ناشی از ترس وتردید اولیای امور یعنی اما واگر آنان را برای آغاز جنگ وسرکوب گروه شورشگر شکسته است امیدواریم با پیروزی دراین عملیات و فعالیت های محاربوی مشابه ،  دمار از روزگار مخالفین صلح وثبات کشور به در آورده وآنان را از طریق زور نه از طریق الحاح و تضرع وادار به پذیرفتن صلح دراین کشور سیه روزگار نماید.


September 16th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات